موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل لینک
هوشمند نويسندگان |
زندگی
در آغـُـوشـَم کـِـه می گـیــــَری در دیده بجای خواب آبست مرا نیستی و نمیدانی ... یک شنبه 20 مرداد 1392برچسب:, :: 1:3 :: نويسنده : fereshteh
صدا میکنم"تورا" دیگر نمی گویم گشتم نبود نگرد نیست دستش از آب بیرون مونده بود... سلامتی آورده بود بالا..که دل عشقش نلرزه... نمی دانم عشق چیست وچگونه سپری میشود ولی میدانم عشق دردی است شدیدتر از تمام دردهای دیگ ر زیرا درعین حال روح وقلب و کالبد را رنج میدهد. ماهی از بی ابی نمیمیرد... بالا و پایین پریدنش را بنگر... به خاطر دوری از اب خودش را می کشد. چهار شنبه 26 تير 1392برچسب:, :: 23:17 :: نويسنده : fereshteh
میدانی سه رکن حس کردن یک نفر چیست؟ مردم شهر ارزو كردند باران ببارد ولي خبر نداشتند مترسك فقط دلبسته ي سايه ي خود بود... با پول می شود ... یاد گرفتم که عشق با تمام عظمتش دو سه ماه بیشتر زنده نیست یاد گرفتم که عشق یعنی فاصله و فاصله یعنی دو خط موازی که هیچگاه به هم نمی رسند یاد گرفتم در عشق هیچکس به اندازه خودت وفادار نیست و یاد گرفتم هر چه عا شق تری ، تنهاتری
|
|||
|